نگارش دهم -

درس2 نگارش دهم

انه شرلی

نگارش دهم. درس2 نگارش دهم

لطفا یه داستان درباره تو نیکی می کن ودردجله انداز که نوشته خودتون باشه برام بفرستین فوریه🙏

جواب ها

حسین مطلبی

نگارش دهم

تو نیکی کن، یک جوان پرشور بود که به این باور رسیده بود که هر چیزی که می‌خواهد از دستش نمی‌رود. او در جیب خود یک دسته کوچک از سکه و دوشاخه داشت و همیشه آن‌ها را در دست داشت تا در صورت نیاز از آن‌ها استفاده کند. یک روز، تو نیکی کن به دجله‌ای اطراف رفت و با دیدن زیبایی آن، تصمیم گرفت به دل شهر که در کنار رودخانه قرار داشت بروید. با ورود به شهر، او ناگهان با کاروانی از تاجران روبرو شد که در حال سفر به اعماق جنگل برای جمع آوری چوب بودند. تو نیکی کن تصمیم گرفت با آن‌ها سفر کند. بعد از چند روز سفر، تاجران به محل جمع آوری چوب رسیدند اما بسیاری از درختان را قطع کرده بودند و باقی مانده از جنگل تبدیل به یک منطقه بسیار خشک و بی‌جان شده بود. تو نیکی کن با دیدن این منظره ناپسند، دسته سکه و دوشاخه‌های خود را به تاجران عرضه کرد و گفت: 'برایم بگویید چه کمکی می‌توانم برای این کار کنم!' تاجران بهترین روش برای کمک به جنگل را پیدا کردند و تو نیکی کن تلاش کرد به هر نحو ممکن به آن‌ها کمک کند. پس از مدتی، با تلاش مشترک تو نیکی کن و تاجران توانستند بازسازی جنگل را شروع کنند و باعث ایجاد دوباره زندگی در آن منطقه شدند. بعد از سال‌ها، جنگل زیبایی خوبی را به خود بازگردانده بود و تاجران نیز به تو نیکی کن قول داده بودند که هرگز دوباره در هیچ جایی به هرگونه شکلی به جنگل صدمه نخواهند زد. تو نیکی کن آن دسته کوچک سکه و دوشاخه‌هایش را تسلیم کرد ولی در عوض شادی و قطع زندگی درخشان خود را پیدا کرد. او به دلیل انسانی بودن خود، به یادگار خوبی برای سکه و دوشاخه‌های خود مانده بود.

سوالات مشابه